وبلاگ بین المللی سفرو توریست
وبلاگ بین المللی سفرو توریست
ايرانگردي، جهانگردي ،اقوام ، شهر ، روستا ، گشت و سياحت ، زيارت ، مسافرت ، جغرافيا ، تور ،توريست ، جنگل ، كوير ، سفر نامه ،شمال،جنوب، غرب ، شرق
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 5 مهر 1391برچسب:استانبول,قسطنطنیه,بانک تور و گردشگری,ترکیه, توسط ابراهيم صبوري |

15 بهمن ماه 1388
زمستان 1388 زمستان چندان سردي نبود.هوا برخلاف انتظار خوب بود. من و همسرم قصد سفر داشتيم،از مدتها قبل.مقصد اما هنوز تعيين نشده بود.من بيشتر دوست داشتم سفر ي به چين داشته باشيم اما به دو دليل مقدور نبود؛اول هزينه سفر و دوم زمان مناسب.زيرا ما عملا اوايل پاييز- كه بهترين فصل سفر به چين است -، را از دست داده بوديم. همسرم روي كيش يا يك مقصد داخلي ديگر تاكيد داشت.كيش هم بد نبود حداقل از نظر آب و هوا در اين فصل سال بسيار عالي مي نمود.جستجو براي يافتن آژانس و تور مناسب شروع شد اما نتيجه جستجو بر خلاف انتظار ربطي به كيش نداشت.

مقصد انتخاب شد،استانبول! از نظر هزينه هاي سفر فرق زيادي هم در بدو امر با كيش نداشت. 275000 تومان براي هتل 3 ستاره و دو شب اقامت و پرواز. وقتي شرايط را از هر نظر سنجيديم ،به اين نتيجه رسيدم كه انتخاب هتل 4 ستاره و اقامت هفت شبه ،بهترين انتخاب ممكن است،زيرا از نظر هزينه، تفاوت قابل ملاحظه اي با تورهاي 3 شب و 4 شب ندارد و از سوي ديگر در اقامت 7 شبه فرصت مناسب تري براي بازديد از ديدني هاي استانبول فراهم است.

القصه پس از مشورت با همسفرم،زمان سفر را با توجه به برنامه هاي درسي و كاري تنظيم كرديم. 16 تا 23 بهمن 1388. روز 8 دي ماه تماس گرفتيم و قرار شددر ازاي دريافت 445000 تومان از هريك از ما ،بليط ايرباس ماهان به مقصد استانبول ،7 شب اقامت در هتل 4 ستاره گراند هاليچ با صبحانه ،ترانسفر و يك گشت شهري با ناهار در استانبول به ما ارايه شود.قرار داد تنظيم شدو تائيد اوليه براي تاريخ مد نظر ما صورت گرفت.

تنها نگراني من در اين مدت وقوع پيشامدي غير منتظره بود كه مي توانست برنامه هاي ما را به هم بزند،ضمن انكه بدليل چارتر بودن پرواز ،در صورت عدم رسيدن به پرواز در تاريخ تعيين شده ،كل مبلغ پرداختي سوخت مي شد.اما شكر خدا اتفاق خاصي نيفتاد و شب جمعه 16 بهمن 88 ساعت 10شب قزوين را به مقصد كرج و منزل برادرم ،ترك كرديم. اتوبان خلوت بود و ترافيك رواني جريان داشت.ساعت حدود 11:30 به خانه برادرم رسيديم. حدود ساعت 1 خوابيديم .پرواز فردا ساعت 7:45 صبح بود و ما بايد ساعت 5 از كرج خارج مي شديم. برادرم با پولي كه برايش فرستاده بوديم برايمان ارز تهيه كرده بود.1300 دلار به قيمت هر دلار حدود 1000 تومان(يادش بخير!!) بليط ها و واچرهتل را هم از دفتر آژانس گرفته بود و آنها رابه ما تحويل داد.

جمعه 16 بهمن 1388
 

ساعت 20 دقيقه به 5 صبح با زنگ ساعت موبايل بيدار شدم.همسرم هم بيدار شد كمي عجيب بود(چون معمولا با صداي زنگ ساعت بيدار نمي شود!) اما ظاهرا هيجان قبل از سفر مانع شده بود تا خواب عميقي را تجربه كند. برادرم اصرار داشت تا با ماشين خودش مارا به فرودگاه برساند اما ما نخواستيم مزاحمش شويم و از طرف ديگر قصد داشتيم در برگشت از فرودگاه و از طريق ساوه به همدان برويم،بنابر اين خداحافظي كرديم و راه افتاديم.

اتوبان خيلي خلوت بود ،از طريق بزرگراه آزادگان به اتوبان تهران- قم رفتيم و راه فرودگاه امام را در پيش گرفتيم.از كرج تا فرودگاه امام حدود يك ساعت در راه بوديم.من كمي استرس داشتم و تمام حواسم به تابلوهاي راهنماي مسير بود تا اشتباه نكنم.به فرودگاه رسيديم و مستقيما به پاركينگ مسقف رفتيم اما ظاهرا ظرفيت پاركينگ تكميل بودو ما را به سمت پاركينگ شماره 2 راهنمايي كردند،اين يكي مسقف نبود اما چاره ديگري نداشتيم. ماشين را در گوشه اي پارك كرديم و با شاتل هاي فرودگاه به سالن پروازهاي خروجي رفتيم.كمي دير شده بود و تقريبا جزو آخرين مسافراني بوديم كه بارمان را تحويل داديم و كارت پرواز گرفتيم.نفري 25 هزار تومان عوارض خروج از كشور را هم در بانك فرودگاه پرداخت كرديم و نفس راحتي كشيديم. .هواپيماي ماهان ايرباس 320 بود و ظاهر مرتبي داشت،همه جا تميز و هواپيما تقريبا نو بود،حالا در اين وانفساي تحريم از كجا هواپيما خريده اند،الله اعلم!

ساعت 8صبح هواپيما از زمين كنده شد و سفريك هفته اي ما به استانبول ،پايتخت فرهنگي اروپا در سال 2010 شروع شد. تقريبا تمام طول مسير هوا ابري بود.گاه گداري از لابلاي ابرها مي شد سطح زمين راهم ديد.اما در اغلب قسمتها ابرها متراكم بود.مسيرهواپيما از آسمان زنجان و اروميه مي گذشت و بقيه آن درخاك تركيه بدون آنكه از روي شهر مهمي عبور كند.

سفرنامه استانبول

پذيرايي ماهان خوب بود.املت پنير و چيزهايي ديگر.بنظرم در ميان ايرلاين هاي وطني ،ماهان يكي از بهترين هاست. طول پرواز طبق اعلام خلبان هواپيما 2 ساعت و 40 دقيقه بود.حدود يك ساعت با پذيرايي سپري شد.من چرت كوچكي هم زدم.نزديك استانبول با كاهش ارتفاع هواپيما ،چرت نازك من هم پاره شد. درياي مرمره زير پا پيدا بود و انبوه كشتي هاي تجاري را روي اب به خوبي مي شد تشخيص داد.هواپيما چيزي در حدود ربع ساعت در آسمان فرودگاه منتظر اجازه فرود بود،شايد دليل آن تراكم پروازها درآن وقت از روز بود. هنگام فرود براي چند ثانيه سقف هاي سفالي قرمز رنگ و زيباي خانه هاي استانبول،پديدار شد.

سفرنامه استانبول

بيشتر از هر شركت هواپيمايي ديگري در فرودگاه استانبول(آتاتورك)،هواپيماهاي تركيش ايرلاين را مي شد ،ديد. فرودگاه آتاتورك استانبول بزرگ و خوش آب و رنگ بود.اما بنظرم در مقايسه با فرودگاه كوالا لامپور از نظر معماري و زيبايي شناسي ضعيف ترآمد.از راهروي درازي گذشتيم و به صف كنترل پاسپورتها رسيديم.خوشبختانه براي سفر به تركيه نيازي به ويزا براي ايرانيان نيست و حداقل از اين بابت در اين دنياي بي رحم ،شانس آورده ايم! بدليل رسيدن چند پرواز بصورت همزمان،متاسفانه توقف ما در صف كنترل پاسپورت به درازا كشيد.از اينكه تركها براي شهروندان آمريكايي تمايزي قايل نشده بودند و يانكي ها را هم در صف اخذ ويزا معطل كرده بودند،بدم نيامد.حداقل از اين بابت كمي موقرانه تر از برخي اعراب حاشيه خليج فارس رفتار مي كنند كه براي آمريكايي ها كانتر اختصاصي ترتيب داده اند.(نظير فرودگاه ابوظبي)

بعد از حدود نيم ساعت معطلي در صف ،ابتدا همسرم ،مداركش را به افسر كنترل دادو بعد نوبت من شد.اطلاعات گذرنامه وارد كامپيوتر شد.افسر گذرنامه به تركي از من پرسيد كه ترك هستم؟ و من به انگليسي گفتم : نه! عكس هر كس را هم در همان بدو ورود با دوربين مي گرفتند و در كامپيوترشان ذخيره مي كردند.از اين خان هم به سلامت عبور كرديم و به قسمت تحويل چمدان ها رسيديم.بدليل به درازا كشيدن كار كنترل پاسپورتها ،چمدانها كه زودتر از ما رسيده بودند ،در وسط سالن به حال خود رها شده بودند. بارمان را برداشتيم و دنبال تابلوي iran sky group گشتيم تا ورودمان را به نماينده شركت مزبور اعلام كنيم.چنين تابلويي را به چشم نديديم.اما بصورت تصادفي آقايي را ديديم كه حركات و سكناتش به راهنمايان تور مانند بود . حدس ما درست از آب درامد و وي مارا به سمت ديگر سالن هدايت كرد تا بقيه مسافرين نيز كم كم به ما ملحق شدند.

در اين فاصله در صرافي مستقر در سالن فرودگاه 100 دلار از ارز همراهمان را به لير تبديل كرديم.بايد اعتراف كنم چون فقط به نرخ تبديل ارز توجه كرده بوديم ،جو گير شديم (چون نرخ تبديل در استانبول از تهران به صرفه تر بود) و بعدا كه حدود 6 لير كميسيون از ما گرفتند ،فهميديم به ميمنت و مباركي اولين كلاه در تركيه سرمان رفته و بجاي 150لير در مقابل 100 دلار تنها 144 لير نصيبمان شده است. سوار شاتل تور (آزانس سفيران) شديم و راهي هتل.حدودا نيم ساعتي تا رسيدن به هتل در راه بوديم.بعد از رسيدن به هتل گراند هاليچ كه روبروي خليج شاخ طلايي واقع شده است ،راهنماي تور واچرهاي مارا گرفت و در اختيار پذيرش هتل قرار داد.ساعتي در لابي به انتظار نشستيم تا اتاق آماده تحويل شد.لابي هتل آبرومند و تميز بود و تا حدودي از نگراني من از بابت كيفيت هتل كاست.چون قبلا شنيده بودم كه كيفيت هتل هاي تركيه ربطي به تعداد ستاره هاي آن ندارد!!! هرچند قبل از انتخاب هتل از طريق سايت www.tripadvisor.com تحقيقاتي را در مورد آن انجام داده بوديم.

اتاق را تحويل گرفتيم .اتاق شماره 6620 طبقه ششم.شكل و شمايل اتاق شبيه عكس هايي بود كه در اينترنت از اين هتل ديده بوديم.سرويس هاي بهداشتي و كل اتاق در حد قابل قبولي تميز بود.تنها ايرادش اين بود كه چشم انداز اتاق تعريفي نداشت.يعني اصلا چشم انداز نداشت!پنجره اتاق ما به يك كوچه باريك باز مي شد.ساختمان مقابل هم به ظاهر اداري بود چون تنها صبح ها در آن تحركاتي ديده مي شد.البته ناگفته نماند بدليل استفاده هتل از فن كويل براي سيستم گرمايشي ،هنگام ورود به اتاق كمي بوي نا به مشام مي رسيد كه با كمي باز گذاشتن پنجره رفع مي شد. در مجموع اتاق بدي نبود.

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

ساكها را داخل كمد گذاشتيم و لباس هايمان را عوض كرديم و تصميم گرفتيم قبل از استراحت كمي غذا بخوريم. خوشبختانه از قبل پيش بيني هاي لازم صورت گرفته بود.يك كتري برقي ،مقداري غذاي آماده هاني و البته مقاديري ميوه و چاي از ايران آورده بوديم،براي مواقعي كه احتمالا دسترسي به رستوران سخت بود يا آنقدر خسته مي شديم كه ترجيح مي داديم در هتل بمانيم.به هر شكل ناهار قرمه سبزي و پلوي هاني را خورديم و ساعتي استراحت كرديم. عصر هنگام،حدود ساعت 5 به نيت كشف اطراف هتل و درك موقعيت آن از هتل خارج شديم.هواي استانبول سرد و زمستاني بود البته نه سردتر از هواي تهران در همان زمان. هنوز چند قدمي از هتل دور نشده بوديم كه اتوموبيلي در كنار ما توقف كرد و خانمي در صندلي عقب به تركي آدرسي را از ما پرسيد.من هم به انگليسي جواب دادم كه ما توريست هستيم و بهتر است از فرد ديگري آدرس را بپرسند. معذرت خواهي كرد(اينبار به انگليسي )و رفتند. پياده از هتل تا ميدان تاكسيم رفتيم.اندكي بعد سر از خيابان استقلال درآورديم.خياباني قديمي و تاريخي با سنگفرشي زيبا كه از وسط آن يك ترامواي قديمي قرمز رنگ عبور مي كند.خيابان از جمعيت عموما جواني كه در آن قدم مي زدند مملو بود.پرشور و پر هيجان.

استقلال ،خيابان زيبايي است پر از رستوران ، كافه و فروشگاه و پر از شور زندگي. در گوشه و كنار خيابان نوازنده هاي آماتور مشغول نواختن سازهايشان هستند و گاه گداري رهگذري در كنارشان مي ايستد ،به نواي سازشان گوش مي سپارد و شايد سكه اي هم بگذارد و برود. در اين خيابان زيبا تردد همه ماشين ها ممنوع است بجز ماشين هاي پليس! كوچه هاي منشعب از اين خيابان هم همگي سنگفرش هستند.كافه ها با ميزها و صندلي هايي كه در اين كوچه پس كوچه هاي تنگ و صميمي چيده اند،محيط دوست داشتني را خلق كرده اند. اغلب مردم در اين كافه ها يا به خوردن قهوه مشغولند. تمام غروب را با قدم زدن در اين خيابان گذرانديم.براي شام به رستوراني در همين خيابان رفتيم.تمام ميزها پر بود چند دقيقه اي صبر كرديم تا يك ميز نقلي در گوشه اي از اين رستوران خالي شد.سطح تمام ديوارهاي رستوران با نقاشي هاي رنگ و روغنپوشيده شده بود.پيش خدمت ها دختراني بودند اغلب بسيار جوان كه سن و سالشان به زحمت به 20 سال مي رسيد. حسن منوي اغلب رستورانهاي تركيه در اين است كه علاوه بر قيمت و نام غذا ،عكسي از غذا نيز در ان گنجانده اندكه براي افراد نا آشنا راهنماي بسيار خوبي است. همسفرم بيف استرو گانوف سفارش داد و من بيفتك بعلاوه 2 بطري آيران يا همان دوغ تركي كه درحدود 18 لير تمام شد.

براي شروع بد نبود و قيمت ها چندان گران بنظر نمي رسيد.كيفيت غذاي رستورانهاي تركيه ،حداقل تعدادي كه ما امتحان كرديم،بد نبود.سطح بهداشتي رستورانها و غذاها هم مناسب بود.بعد از شام مجددا به استقلال برگشتيم.از چند فروشگاه پوشاك هم ديدن كرديم. قيمت هاي استانبول تا جايي كه ما ديديم در آن زمان عموما بيشتر از تهران بود بجز پوشاك كه مي شد برخي اجناس با كيفيت واقعا خوب را از برخي از فروشگاهها به قيمت مناسبتري حتي در مقايسه با تهران تهيه كرد. بخصوص فروشگاههاي OUTLET كه اجناس تك سايز و يا خارج از فصل را به قيمت بسيار مناسب بفروش مي رسانند. در استانبول تقريبا در هر كوي و برزني مي توان دستفروشاني را ديد كه روي چرخ دستي هاي خود ،بلوط كباب شده!مي فروشند .ما 100 گرم آنرا به قيمت 4 لير خريديم.طعم بدي نداشت و به امتحان كردنش مي ارزيد.

ساعت حدود 10:30 شب در حاليكه نبض خيابان استقلال هنوز تپش داشت ،پياده رهسپار هتل شديم.در استانبول حمل و نقل نسبتا گران است .در زمان سفر ما وروديه تاكسي 4 لير و بازاي هر كيلومتر 1.5 ليراضافه مي شد. وروديه اتوبوس و مترو و تراموا هم 1.5 لير بود و هر لير در آن زمان 670 تومان. پس از رسيدن به هتل بساط چاي را علم كرديم و كمي تلويزيون ديديم و خوابيديم تا فردا انرژي بيشتري براي كشف استانبول داشته باشيم.

شنبه 17 بهمن 88
آنروز ساعت 7 صبح بيدار شديم.صبحانه در رستوران هتل سرو مي شدو البته رستوران تا 10 صبح سرويس مي داد. خلاصه تابه رستوران برسيم ساعت 10 دقيقه به 9 صبح بود.از طرفي طبق اعلان قبلي راهنمايان تور ،براي تور شهري مي بايست در ساعت 9 صبح در لابي هتل يا رستوران همگي جمع مي شديم.من بدليل آشنايي قبلي كه با خوي و خصلت هموطنان عزيز در مقوله وقت شناسي داشتم،زياد عجله اي به خرج ندادم.حدسم هم درست از آب درآمد.تازه ساعت 9:20 سر و كله راهنماي تور پيدا شد.ساعت 9:30 سوار شاتل آژانس شديم .تا به بقيه هتل ها سر بزنيم و تا اكيپ تكميل شود ،ساعت 10:30 بود. بازديد از مراكز خريد جزئي از تور شهري آنروز بود،من گمان نمي كنم هيچ ملتي در دنيا به اندازه ما ايراني ها عاشق خريد كردن باشند. ابتدا به مركز خريد اوليويوم رفتيم.يك مركز خريد مدرن و زيبا با اجناس نسبتا گران.باستثناي چند مغازه كه اجناس خارج از فصل مي فروختند و قيمتهاي نسبتا مناسبي داشتند.ماراتن خريد سوغاتي ما از همينجا شروع شد. با توجه به پرجمعيت بودن فاميل من و همسرم ،پيدا كردن سوغاتي مناسب براي ايشان،كلي از انرژي مارا در اين سفر به خودش اختصاص داد.هرچند كه خوشحال كردن ديگران با سوغاتي و ره آورد سفر به نوعي شريك كردن آنها در بخشي از لذت سفر است و اين خود بخشي از فرهنگ ماست.2 ساعتي در اوليويوم بوديم.

سفرنامه استانبول

از آنجا به يك فروشگاه كيف و لباس چرم رفتيم كه قيمتهايش واقعا نجومي بود.اما به هرحال چون هواي بيرون سرد بود و در داخل هم چاي و قهوه مجاني سرو مي شد! چرخي در فروشگاه زديم.از همسفران بندرت كسي را ديدم كه خريدي بكند.

سفرنامه استانبول

برنامه بعدي صرف غذا بود.مارا به رستوراني بردند كه نفهميدم كجاي استانبول واقع شده بود .يك رستوران كه طراحي داخلي آن شبيه كشتي هاي بادباني بود و بانور ضعيفي نور پردازي شده بود تا فضاي رمانتيكي را ايجاد كند اما پذيرايي هيئتي آن تناسبي با فضا نداشت.

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

از قبل روي تمام ميزها پيش غذا گذاشته بودند.بيشتر، انواع سالاد سيب زميني و سبزيجات. نوشيدني استاندارد آب بود اما هر كس مي توانست هر نوع نوشيدني را شخصا سفارش دهد و البته صورتحسابش راهم بپردازد. غذاي اصلي نوعي كباب بود كه تركها به آن تاوك كباب مي گويند و شايد قرابتي با كباب تاوه اي خودمان داشته باشد.بنظر شخصي خودم كبابهاي ما از كبابهاي تركها كلا خوشمزه تر است شايد دليل آن حذف بوي ضخم گوشت توسط ما با استفاده از پياز و زعفران و ساير ادويه ها باشد،اما كباب ترك ها –البته آنچه ما در اين مدت محدود آزموديم-بنوعي بوي ضخم ميداد. در مقام مقايسه بايد بگويم كبابهايي هم كه در ارمنستان قبلا امتحان كرده بوديم خوشمزه تر از كبابهاي ترك ها بود. بعد از صرف ناهار كه ساعتي به درازا كشيد ،گروه ما را به سمت مسجد سلطان احمد(مسجد آبي) حركت دادند.مسجدي با 6 مناره كه بر اساس خوابي كه يكي از سلاطين عثماني ديده است، در حدود 400 سال قبل ساخته شده است و نيت آن بوده است كه از مجد و عظمت مسجد اياصوفيا ( مسجد قرمز) بكاهد! محيط مسجد سرد و سنگي است بخصوص صحن بيروني مسجد.اما تزئينات گنبد داخلي مسجد ،چشم نواز و زيباست.

جمعيت نمازگزار انبوهي در حال ترك مسجد هستند.انبوه جمعيت به حدي بود كه دقايقي منتظر شديم تا توانستيم وارد مسجد شويم.معروف است كه در استانبول حدود 1000 مسجد وجود دارد.موقع اذان كه اينجا پنج بار در شبانه روز ،اتفاق مي افتد،تمامي فضاي شهر پر از نواي اذان مي شود.قبلا شنيده بودم در زمان آتا تورك موذنين مجبور بوده اند اذان را به تركي بگويند!،اما الان دعوت به نماز به زبان عربي صورت مي گيرد.

سفرنامه استانبول

سفرنامه استانبول

جهت مطالعه ادامه قسمت اول کلیک کنید

جهت مطالعه قسمت دوم کلیک کنید

نویسنده : عباس سبزی



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.